سپید می شوم

ساخت وبلاگ

و یکی بود 

 

که با من؛ می آمد تا نور

و در آفاقِ خیالی سر سبز؛استکانی چای دستم میداد

و یکی بود؛ که آرامشِ هیچستان بود

و از آن گاه که آمد , سیبها دلتنگنــــد

یاد من هســـــت

که مردانه مراقب بودم؛ که نیفتد از عشق

یاد من هست

که مردانه تمشک از تنشِ بوته برایش چیدم

و گُلی بود در آن باغ؛ از شدتِ آرامشِ چشمش؛ خندید

و به او گفت:       سلام

او کسی بود

که پس از رفتنش ؛آرامشِ هیچستان رفت

قایق از فرطِ نبودش گُم شد

پی نوشت:

مستعدّم؛ به اندازه ی پسرکان تازه بالغی که از فرط عشق؛باران باران می بارند

چه کنم که مردانه عاشق شده ام

و باید همه اش را در گسلِ لبخندم پنهان کنم و بگویم لبخند!

من رسم و رسومم؛طور دیگریست

و نبودنهایت را در موهای شقیقه ام تاب می آورم

و سپید می شوند

و سپید می شوم

: دوستش دارم ؛

و تا بحال شنیده ای که؛ دوست داشتنِ یکی را دوست میداری؟!

**دوقدم مانده به عشق**...
ما را در سایت **دوقدم مانده به عشق** دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : medadzangia بازدید : 231 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 8:38