موسم پاییزیِ شعر

ساخت وبلاگ

سلام خواهم کرد

به انکسارِ نفسهایِ سردِ سروی ســبز؛که خفته در باران

به ارتجاعِ علفهایِ هرزِ خواب آلود

به شیشه ای که پس از بوسِ خیسِ باران؛ناب

 

من از تراوشِ شب در نهادِ یک شبتاب؛

از عــشـــــق آمده اَم

و از دلِ خنکایِ نسیمِ صبحی تَر؛

 

چه عشق شیرین است؛

چه بوسه از لبِ یک سیب؛ بی خبر،  زیباست

 

گاه باید؛ وزنِ یک شعر؛ نامنظّم باشد

گاه باید که بپیچد تنِ پیچک در هیچ

گاه دیوار باید؛ خالی از نبضِ اَقاقی باشد

 

عشق؛گاهی ؛به تو می آموزد؛که تبسّم ؛چینِ یک خاطره است

و لبخنـــد؛ رویشِ عطرِ کسی در یاد است

 

داشتم؛فکـــر می کردم

انسدادِ تبِ تنهاییِ یک مرد؛کجاست

شعر؛ گاهی؛ التهابِ عطشِ سرخِ نبودِ هوس انگیزِ کسیست

شعر؛گاه؛ پروازِ خیال است به آب

چه کسی گفت؟! اگر بالِ خیالاتِ زنی تَر باشد؛ هیچ پروازی نیست

چه کسی می داند؛ آسمان حجم چه اندازه پَرِ شاپرک است

 

من؛ خاطرِ خیس کسی را دارم

که خیالش پَرِ قوهای سپیدِ لبِ یک دریاچه ست

من کسی را در دل دارم؛که عبورش؛قدرِ ماندن زیباست

 

و پس از حادثه ی گرمِ کمی شهریور؛

عطرِ پاییزیِ امسال؛ وزید

و دهانم پُر از آحادِ کلام ،

 

هیچ؛ بارِ سنگینی است

ته نشین می شود از شدتِ وزن

و به اشباعِ تو از شعر می انجامد گاه

 

و جایی خواندم

شاعران وارثِ آب و خرد و روشنی اَند

 

سهم ارثیه ی من؛ در تنشِ بحبوحه ی واژه کجاست؟!

چه کسی نانِ خِرَد را از من؛ دزدید

روشنایی ها کو ؟!

**دوقدم مانده به عشق**...
ما را در سایت **دوقدم مانده به عشق** دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : medadzangia بازدید : 189 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 16:44