من از چشمهای قشنگِ تو دریافتم،
بهشت از نگاهِ تو آغاز گَشت ..
بهشت..
لحظه ای همکلامیِ توست
بهشت..
نگاهِ من است،زمانی که در عُمقِ رفتار تو غرق و مدهوش و مست،
به آرامشی ژرف از جنسِ زیبایی اَت میرسم ،به چیزی که هـــــســـت ؛
عزیزم ،خدایم، قشنگِ من ای آنکه از بودنت خوبتر نیست در زندگی..
تو چشم و چراغِ منی ؛
تو نوری که تابیده بر برگ گلهای یاس ..
تو آن عطر پیچیده بر چادری در نـــمــاز ..
تو شعری، ، شعوری ، تو راز و نیاز
تو زیباترین قسمت از بختِ خوشبختِ آینده ای .. که از راه خواهد رسید ،
تو شیرینیِ طعم یک آرزویی که زیبا گِرِه خورده بر جانِ اقبال و بَخت
تو گرمای دلچسب تنپوشِ خوشبافتی در زمستانِ سخت
همان یار دیرآشنایی که دیر آمد اما به وقت ،
و من ...
دوستت دارم ای غایتِ خوبی و عشق و معشوقگی
و من ...
زِ جان میپرستم تو را معنیِ راحتیِ خیال و دل آسودگی
و من ...
تو را دوست میدارم از عمقِ قلب
تو را دوست میدارم از ژرفنایِ تعلق
تو را دوست میدارم از ابتدای صمیمیت و شور و شعر و شعور
پ.ن:
نگینِ قشنگم، تو را دوستـــ دارمـــــ (:
**دوقدم مانده به عشق**...
برچسب : نویسنده : medadzangia بازدید : 37