ویتامین اجتماعی

ساخت وبلاگ

 از قیافه ی آدمیزاد دراومدم

صورت و ریش و اینا کلا شبیه انسانهای نخستین

کچلــــــــــــــــــــم که هستم بابت مصلحت (آزمون کوفتی)

فقط چون نمیخواستم مثل پارسال به یه اسکلت واقعی تبدیل شم

باشگاهمو سفت و سخت میرم وگرنه جثه ای هم برام نمیموند

حالا بگذریم

خواهر گرانقدر و دخترخاله جان ارزشقدر ما رو بردن امروز طرقبه

در حد یه بستنی و دوغ آبعلی

البته من بردمشون فک کنم!

چون دلایل مبرهنه که ایشان التماس منو میکردن که ببر ببر ببر!

خلاصه؛یه چیزی

امروز قشنگ و واضح فهمیدم که

اینمدت مدید خونه نشینی و مثل کر و لال ها خیره شدن به کتابا؛

سطح کیفیت روابط اجتماعیمو شدیدا و متاثراً  آورده پایین

یعنی واضح میفهمم که قدرت تعامل با اجتماع خونم کم شده!

مثل کاهش پلاکتهای خون؛اینم احساس میشه

و مُنشاء بیرونی داره(همون ...نمیدونم کلمه معادلش یادم نمیاد)

آها... نمود بیرونی!

نکته نوشت:

چرا همیشه من وقتی دوتا گزینه روبرومه هر دو رو میخام؟!

فالوده میخای یا بستنی؟

من:فالوده بستنی با تمشک  :)

روزنوشت:

گفتم فالوده؛یاد فالوده شیرازی افتادم

گفتم شیراز؛یاد شهر فائزشون افتادم :(

فائــــــــــــــزه

کجایی

خیلی بدی فائزه

خیلی ....

نیاز به حضورت دارم؛حتی پررو نیستم که بگم نیاز به عشقت... 

میفهمی منو نه؟ 

ای بابا

**دوقدم مانده به عشق**...
ما را در سایت **دوقدم مانده به عشق** دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : medadzangia بازدید : 198 تاريخ : شنبه 1 آبان 1395 ساعت: 16:35