خلسه ی آرامِ هیچ

ساخت وبلاگ

سلام خواهم کرد 

به هنگامه ی ذوب شدن شبنم انجمادِ شب، در سپیده ی صُبح

به صدای خسته ی زنگوله ی برّه ای در نهایتِ شب

و به آهنگِ کلامِ رعشه ای در گلوی یک مَرد به نشانه ی سلـــام

 

من از شب آمده ام؛

از انتهایِ خوابِ آرامِ خورشید

از استحاله ی نور در روزنه ی سبزِ یک برگ

 

و سلام خواهم کرد؛

 

به خَنج هایِ پیچیده در هم؛ به سبزه های سر زده از ناودانِ حرف

 

و روزی خواهم آمد

و خواهم گفت دخترِ روشنِ آفتاب را؛

که نور؛ صمیمانه ترین لبخند است

و به اَناران خواهم سپرد

که دانه هاشان به نبضِ علاقه بپیوندند

و سرخیِ گونه های دختری روشن را ترسیم کنند

 

من؛ خواهم آمد؛ خواهم گفت؛خواهم خواند

به بذرهای گندم که از درونشان خوشه های باران خواهد تراوید

به بوی بارانی که در هجمه ی باد به مشام می رسد

و به ضرباهنگِ رویشِ گزنه هایِ وحشیِ رام در دستِ عشق

 

روزی

خواهم آمد

و دستانِ دخترِ روشن آفتاب را خواهم بوسید

و سبدهایِ تحمل را از دوشش بر خواهم گرفت

و راه خواهم رفت

حرف خواهم زد

شعر خواهم گفت

**دوقدم مانده به عشق**...
ما را در سایت **دوقدم مانده به عشق** دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : medadzangia بازدید : 202 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 15:52